وبلاگ دست نوشته های حامد بنائی

دستـ نوشتهـ هایـ یـکـ ایرانیـ

وبلاگ دست نوشته های حامد بنائی

دستـ نوشتهـ هایـ یـکـ ایرانیـ

وبلاگ دست نوشته های حامد بنائی

وبلاگـ..ــ دستـ نوشتهـ ـهایـ یکـ ایرانیـ بر پیکرهـ اینـ دنیایـ مجـــــــازیــ

پیام های کوتاه
آخرین نظرات
  • ۳ اسفند ۹۱، ۱۰:۰۶ - مهدی
    سپاس

۶ مطلب با موضوع «دست نوشته ها :: مطالب وبلاگ قدیم» ثبت شده است

این مطلب مربوط به وبلاگ قدیم بنده است که در تاریخ ۲۸ مهر ۱۳۹۰ نگاشته شده و به دلیل اینکه آن وبلاگ دیگه وجود نداره برخی از مطالبش رو انتقال دادم به این وبلاگ


سلام به همه دوستای گل و مهربون خودم امیدوارم خوب و خوش سلامت باشید

یک خاطره ای رو می خوام این دفعه تعریف کنم که هم یکم خنده دار هست و هم کمی عجیب

هفته پیش بود که به برای کاری مجبور شدم برم ماشین یکی از آشناهامون رو برای کاری قرض بگیرم برای همین بود که صبح زود رفتم محل کارش و رفتم داخل دیدم که سرش خیلی شلوغ هست من هم چون نمی خواستم زیاد مزاحم بشم گفتم سوئیچ رو بده من میرم و مزاحم نمی شم فقط ازش پرسیدم که ماشین همونی هست که اونطرف خیابان پارک شده یا نه که گفت آره همونه

من هم سوئیچ رو گرفتم و رفتم آنطرف خیابان دو تا ماشین شبیه هم بود من هم  سوئیچ رو انداختم تو ماشین اولی دیدم در باز شد و سوار شدم و به هوایی که ماشین همین هست حالا نگو ماشین آن نبوده و ماشین کناریش بوده و سوئیچ این دوتا ماشین به هم می خورده

  • حامد بنائی

این مطلب مربوط به وبلاگ قدیم بنده است که در تاریخ ۲۷ تیر ۱۳۹۰ نگاشته شده و به دلیل اینکه آن وبلاگ دیگه وجود نداره برخی از مطالبش رو انتقال دادم به این وبلاگ

سلام به دوستای گل خودم

نیمه شعبان بود و غوغایی تو شهر مشهد همه جا شربت می دادند هر کسی یک جور ارادت خودش رو به آقا امام زمان عرض می کرد

شهر اینقدر شلوغ بود که از ترمینال که همون خیابان اما رضا تا حرم که در حالت عادی همش چند دقیقه راه بود ایندفعه با اتوبوس و از خط ویژه حدود نیم ساعت تو راه بودیم

آن روز یعنی شبش تو حرم مراسم بود ما هم برنامه ریزی کردیم بریم بابا هم که حرم کشیک بود قبلش رفته بود از ظهر.....

  • حامد بنائی

این مطلب مربوط به وبلاگ قدیم بنده است که در تاریخ ۴ خرداد ۱۳۹۰ نگاشته شده و به دلیل اینکه آن وبلاگ دیگه وجود نداره برخی از مطالبش رو انتقال دادم به این وبلاگ

تو یک وبلاگ این جمله پایین رو خوندم که منو واقعا تسبت به بعضی مسائل دو به شک کرد که نمی دونم راسته و باید باورش کرد یا نه

نظر شما چیه؟؟؟؟

آدما مثل یک کتاب می مونند

که تا وقتی تموم نشن

برای دیگران جالبن

پس سعی کن خودتو جلوی

دیگران تندتند ورق نزنی

چون اگه تموم بشی

مطمئن باش میرن

سراغه یه کتابه دیگه!

  • حامد بنائی

این مطلب مربوط به وبلاگ قدیم بنده است که در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۰ نگاشته شده و به دلیل اینکه آن وبلاگ دیگه وجود نداره برخی از مطالبش رو انتقال دادم به این وبلاگ

سلام

دیشب که می داشتم درس می خوندم آخر شبی یک هویی هوس حرم رو کردم ولی دیدم آخر شبه گفتم الان که نمیشه برم برای همین تصمیم گرفتم که صبح برم حرم

از طرفی فردا (یعنی جمعه ۳۰اردیبهشت) هم روز کنکور بود

دیگه دل زدیم به دریا و رفتیم...

  • حامد بنائی
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید
گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان
هر جا که نام حافظ در انجمن برآید
  • حامد بنائی

این مطلب مربوط به وبلاگ قدیم بنده است که در تاریخ ۱۸ مهر ۱۳۹۰ نگاشته شده و به دلیل اینکه آن وبلاگ دیگه وجود نداره برخی از مطالبش رو انتقال دادم به این وبلاگ 


سلام

از دیشب خیلی مشوش و نگران بودم و ذهنم مشغول بود که چی میشه یا نمی شه و هی به خودم می قبولوندم که نگران نباش همه چی درست میشه و از این چیزا ولی امروز یعنی ۱۸ مهرماه ۱۳۹۰ سرکار تو موسسه در حین کارم و حرف های استاد به آیه ای بر خوردم که بی حکمت نبود

 

و خدا رو شکر می کنم که هر وقت به مشکلی بر خوردم و گفتم خدایا هر چی صلاحمه همان رو بهم بده خودش راهی رو جلوی پام گذاشته که بهترین راه و عاقلانه ترین راه بوده

امروز می داشتیم رو سوره ال عمران کار می کردیم آیه ۱۵۶ به بعد که آیه ۱۵۹ سوره  آل عمران این هست

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى‏ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ«۱۵۹»

همین طور که سوره رو ادیت می کردم و گوش می دادم به این قسمت از آیه که Bold کردم اشاره به این داره که انسان باید در هرکاری حداکثر تلاش خودش رو انجام بده و نتیجه رو به خدا بسپاره

وقتی این آیه رو گوش دادم و خوندام خیلی آرام شدم و مطمئن شدم و سرمو رو به آسمون کردم و گفتم خدایا شکرت

می دونم که می بینیم چون اگر نمی دیدی تو همچنین موقعیتی همچنین برهان روشنی رو برام نمی فرستادی

اینو که می نوشتم یاد این نیایش امام سجاد (ع) افتادم که می فرمودند

خدایا!
من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری من همچون تویی دارم که تو چون خود نداری .

 

دیگه عرضی نیست- خدای خوبی ها همیشه یار و نگه دارتون

  • حامد بنائی