وبلاگ دست نوشته های حامد بنائی

دستـ نوشتهـ هایـ یـکـ ایرانیـ

وبلاگ دست نوشته های حامد بنائی

دستـ نوشتهـ هایـ یـکـ ایرانیـ

وبلاگ دست نوشته های حامد بنائی

وبلاگـ..ــ دستـ نوشتهـ ـهایـ یکـ ایرانیـ بر پیکرهـ اینـ دنیایـ مجـــــــازیــ

پیام های کوتاه
آخرین نظرات
  • ۳ اسفند ۹۱، ۱۰:۰۶ - مهدی
    سپاس

سلام

خیلی وقته دیگه دل و وماغ چیزی نوشتن تو وب رو ندارم نمیدونم شاید دیگه همه چیزش کهنه شده حتی ایرانی سلام iهم خیلی وقته متروکه شده

دیگه مثل قدیم حس و حال وب رو ندارم و با اینکه مدت زیادی در روز تو نتم ولی فقط به صورت یک بیننده و یا فقش خواننده وبلاگ هم یک مدتیه می خوام یک دامنه براش ثبت کنم ولی هیچ اسمی جالبی که هم به اسم و فامیلم یعنی حامد بنائی بخوره و یا مخففی از آن باشه پیدا نمی کنم و ذهنم به مطلبی قد نمیده شما هم اگه پیشنهادی برای ثبت وبلاگ دارید بگید همینجا


البته وبلاگ نویسی تو سیستم قدرتمند بلاگ تجربه بدی نیست و به نوع خودش آدم رو با امکاناتش ( البته نسبت به سیستم های وبلاگ نویسی دیگه ) به وجد میاره ولی وبلاگ نویسی آدم تو دامنه ای که به نام خودش هست به آدم حس مالکیت خاص خودش رو میده و این رو من به شخصه می پسندم و دوست دارم

مخلص کلام این روزا درگیرهامون نسبت به قبل خیلی بیشتر شده و امتحانات هم به کار و زندگی و مشغله های روزمره ام اضافه شده 


+ اشتباه تایپی بود ببخشید فقط تایپ کردم

تا سلامی دوباره بدورد

  • حامد بنائی

سلام . یک سلام گرم به همه کسایی که گه گاهی نوشته های من رو می خونند 


از دیروز یک نفس راحت کشیدیم از بس که این ماه ماه سختی بود برای من همسرم مخصوصا خودمن از طرفی جلو افتادن فصل امتحانات و از طرفی حجم زیاد کاری من که هر شب آفیش بودم و لااقل تا 11 شب سرکار بودم و گرما هم مزید بر علت بود که حال آدم رو بیشتر از همه می گرفت


دیروز خدا رو شکر امتحانات تمام شد حالا بماند که خوب بود یا بد :دی و یک نفس راحت کشیدیم و امشب هم تقریبا حجم کاریم کمتر میشه و بیشتر نفس میکشیم


تقریبا حدود یک ماهی هست که زندگی جدید من و خانمی شروع شده که 25 روزش تو امتحانات بوده همه میرن بعد ازدواجشون ماه عســـــــــل ما رفتیم ماه امتحانات


الحق و الانصاف هم چه خوش مگذره


ماشاالله این روزا هم برای بحث انتخابات دم به دقیقه میرسدهرنفس آواز عشق میرسد از چپ و راست


انشالله که خدا به خیر بگذره و هر کسی که میاد بتونه برای مردم و ایران بهترین باشه و مشکلات جاریه مملکت ختم بخیر کنه نه اینکه بعدش بره و پشت سرش رو هم نگاه نکنه


شاد باشید و شاد زندگی کنید



  • حامد بنائی

سلام . راستی زیاد تو فکر این نبودم که مطلبی بنویسم ولی همینطوری که توی وبلاگ یک دوستی قدیمی می چرخیدم و دیدم برای سال 91 ملب گذاشته گفتم من هم یک مطلب کوچولو با زبان الکنمون بنویسیم بد نیست


سال 91 سال نسبتا خوبی برای من بود شاید یکسری اتفاقاتی اوایلش برام من اطرافیانم افتاد که زیاد خوشایند نبود ولی باز به جاش اتفاقاتی افتاد و کسایی آمدند تو زندگیم که واقعا دست خدا رو روی سرم حس کردم و فهمیدم و ایمان آوردم که دوستم داره و همیشه و همه جا هوامو داره

 شاید تو مهر ماه امسال که از ازدواجم یک سال گذشت ولی خدا رو شاکرم که اگر یکم تلاطم رو تو این مسیر تحمل کردم ولی بهترین یار و همسر و بهم داد که تا اینجاش بهترین بوده برام و همیشه باصبر و تحملش کنارم بوده و الان هم که این مطلب رو مینویسم شاید کمتر از دوماه دیگه هر کدام از ما تو خونه پدرمادرهامون نباشیم  و تا چند وقت دیگه زندگی جدیدی رو تجربه کنیم ولی با همه این تفاسیر امیدوارم همه چی خوب پیش بره و اتفاقی که باید بیفته ، بیفتـــــــــه

و شاید یکی از تلخ ترین و غمناک ترین اتفاقات برای من و خانواده من فوت پدر بزرگ عزیزم بود که واقعا بهترین بود نه تنها برای م بلکه برای همه و خیلی زود ما رو تنها گذاشت و نموند که مراسم ازدواج نوه اش رو ببینه من که نوه بزرگش بودم خیلی دوستش داشتم و هنوز که هنوز بعضی وقت ها جای خالی نبودنش رو تو خانواده حس می کنم که شاید ستون نبود ولی سایه سر بود .

خیلی اتفاقات ریز و درست دیگه تو این سال برای من و کسایی که کنارم بودند افتاد که زیاد گفتن نداره مثلا درس و دانشگاه که مثل همیشه سخت بود ولی امیدوارم که بهتر از این بشه با آینده ای روشن و ....

ولی سال 91 هم با همه خوبی هاش و شاید هم بدی هاش کمتر از چند روز و شاید چند ساعت دیگه تمام میشه و پبوند میخوره به تاریخ بی بارگشت زندگی انسانها و ما باید این رو یادمون باشه که بهترین ها زمانی از آن ماست که با نگاهی روشن و توکلی پایدار به آینده امیدوار باشیم

سال نو رو هم پیشاپیش به همه شما عزیزان تبریک می گم و امیدوارم سالی سرشار از خوشی و شادی داشته باشید


  • حامد بنائی

سلام . نمیدونم این فلسفه درس و دانشگاه چیه که همه رو مات و مبهوت خودش کرده و کلا جمعی رو به کار میاره و بعضی رو هم از کار و کاسبی میندازه


این ترم که من بررسی کردم و دیدم ممکنه به خاطر برخی از پرکاری ها و دلایل شخصی نتونم درسهای محاسباتی بردارم و ممکنه به همین دلایل توشون گیر کنم درسهای این ترمم رو خواندنی برداشتم که نتونستم برم دانشگاه و کلاس هاشو شرکت کنم دیگه زحمتی نداشته باشم


حالا که من وقت کردم و چند هفته میخوام برم دانشگاه و میرم یا استاد نیست یا کلاس ها تشکیل نمیشه خب به استادش بگو شما که نمی تونی بیای برای چی این درس رو برمیداری که خلق الله رو تا دانشگاه میکشونی


والا به خدا خب اگر هم نمیخوای بیای خب به این واحد آموزش فخیمه اعلام کنید تا تو سایت بزنن که اینقده حق برو و بیا نخوریم و از کار و زندگیمون تو این شرایط خوب :دی نیفتیم


والا به خدا..........

  • حامد بنائی

سلام .


شاعر می گه


بی همه کس به سر شود       بی تو به سر نمی شود


واقعا راست می گه مثل اینکه به سر نمی شود این روزگار البته اینجا بی که معنایی برای من نداره چون در مورد من صدق نمی کنه باید بگم این روزگار بدون تو مدتی هم به سر نمی شود 


والسلام و آخر هم السلام علیک یا بقیه ا... یا صاحب الزمان



  • حامد بنائی

سلام . دیروز بود یا نمی دونم روز قبلش که تو بلوار وکیل آباد تبلیغات نمایشگاه کامپیوتر رو دیدم که زمانش از 9 بهمن تا 13 بود  که به قول خودشون با عنوان " پانزدهمین نمایشگاه بین المللی کامپیوتر ،تجارت الکترونیک،اینترنت و ماشینهای اداری (COMEX 2013) و ششمین نمایشگاه بین المللی صنایع مخابرات واطلاع رسانی"برگزار میشه و من هم بنا بر عادات هر ساله گفتم حتما نمایشگاه خوبی باید باشه و مفید


و امروز وقت گذاشتم و رفتم و رفتن من همانا و پیشمانی من از رفتن به این نمایشگاه همانا

نمیدونم مسئولین فناوری اطلاعات ایران بجای اینکه پیشرفت کنند روز به روز در حال پسرفت هستند به نظر من شخصه که نمایشگاه های سال های گذشته ( حداقل 2-3 سال پیش ) خیلی بهتر از سال های قبل و صدر درصد بهتر از امسال بود


نمایشگاه امسال معلوم بود که شرکت های بزرگ نبودند و اکثر غرفه ها هم خالی بود و نمایشگاه با اینکه 2 سال از ساعت بازگشایی گذشته بود خیلی خلوت بود که این نشان از بی رغبتی جوانان و فعالان بخش ای تی استان از دیدن همچنین نمایشگاه های بی رونقی هست


و من هم که میرم به همچنین نمایشگاه هایی بنا بر عادت هر ساله است که اگر می دانستم با همچنین نمایشگاهی مواجه میشوم به قطع یقین نمیرفتم و 1000 تومان بی زبان را به زباله دان نمی ریختم


انشاالله که روز به روز شاهد برپایی نمایشگاهای بهتری از سمت شرکت ها و ارگان ها باشیم که این نشان از پیشرفت کشور عزیزمان ایران دارد



  • حامد بنائی

سلام . این روزا هوا مشهد خیلی سرد هست و سردی تا مغز استخوان آدم میرسه و از طرفی فصل امتحانات دانشگاه هم و درس و مغله های من هم زیاد به طوری که از هر روز تقریبا از 7-8 صبح که میرم بیرون شاید بعضی شب ها تا 11 شب هم نیام خونه و  این ماه نسبت به ماه های گذشته میشه گفت تقریبا کار نکردم


ولی باز هم خدا رو شکر چند تا امتحانی که داشتم تمام شد ولی نتیجه ها نیومده هنوز تا ببینیم چه گلی به سر خودمون زدیم بااین همه مشغله و درس


خدا عاقبت من رو با ادامه این دانشگاه و درس و زندگی بخیر بگذره


  • حامد بنائی

اینها یک سری از عکس هایی هست که من با موبایلم از حرم مطهر امام رضا گرفتم گفتم چون امروز روز شهادت امام رضا بود یک سری از آنها رو بذارم

روی هر کدام کلیک کنید می توانید در اندازه بزرگتر ببینید


السلام علیک یا علی بن موسی الرضا


     


   


  

  • حامد بنائی

این مطلب مربوط به وبلاگ قدیم بنده است که در تاریخ ۲۸ مهر ۱۳۹۰ نگاشته شده و به دلیل اینکه آن وبلاگ دیگه وجود نداره برخی از مطالبش رو انتقال دادم به این وبلاگ


سلام به همه دوستای گل و مهربون خودم امیدوارم خوب و خوش سلامت باشید

یک خاطره ای رو می خوام این دفعه تعریف کنم که هم یکم خنده دار هست و هم کمی عجیب

هفته پیش بود که به برای کاری مجبور شدم برم ماشین یکی از آشناهامون رو برای کاری قرض بگیرم برای همین بود که صبح زود رفتم محل کارش و رفتم داخل دیدم که سرش خیلی شلوغ هست من هم چون نمی خواستم زیاد مزاحم بشم گفتم سوئیچ رو بده من میرم و مزاحم نمی شم فقط ازش پرسیدم که ماشین همونی هست که اونطرف خیابان پارک شده یا نه که گفت آره همونه

من هم سوئیچ رو گرفتم و رفتم آنطرف خیابان دو تا ماشین شبیه هم بود من هم  سوئیچ رو انداختم تو ماشین اولی دیدم در باز شد و سوار شدم و به هوایی که ماشین همین هست حالا نگو ماشین آن نبوده و ماشین کناریش بوده و سوئیچ این دوتا ماشین به هم می خورده

  • حامد بنائی

این مطلب مربوط به وبلاگ قدیم بنده است که در تاریخ ۲۷ تیر ۱۳۹۰ نگاشته شده و به دلیل اینکه آن وبلاگ دیگه وجود نداره برخی از مطالبش رو انتقال دادم به این وبلاگ

سلام به دوستای گل خودم

نیمه شعبان بود و غوغایی تو شهر مشهد همه جا شربت می دادند هر کسی یک جور ارادت خودش رو به آقا امام زمان عرض می کرد

شهر اینقدر شلوغ بود که از ترمینال که همون خیابان اما رضا تا حرم که در حالت عادی همش چند دقیقه راه بود ایندفعه با اتوبوس و از خط ویژه حدود نیم ساعت تو راه بودیم

آن روز یعنی شبش تو حرم مراسم بود ما هم برنامه ریزی کردیم بریم بابا هم که حرم کشیک بود قبلش رفته بود از ظهر.....

  • حامد بنائی